عرضه حدیث، جریانی همزاد با نقل حدیث است. جریانی که بر اساس نیازها، ضرورت ها و محدودیت ها، شدّت و ضعف پیدا کرده و انگیزه های مختلف، به آن سمت و سویی متعدّد بخشیده است. اطمینان از صدور، اعتبارسنجی و نقد حدیث و نیز تبیین عمیق حدیث، از انگیزه های عرضه اند. کنجکاوی راوی، ناسازگاری درونی یا بیرونی حدیث، غرابت و یا انسجام نداشتن متن و نیز عدم فهم متن، سؤال هایی را برای راوی پدید می آورد. این پرسش ها و مانند آنها، موجب مراجعه راویان به قرآن، پیامبر، امام ، عقل و عرضه حدیث می شدند. عرضه احادیث بر قرآن، عقل و سّنت قطعی، یا نسبت سنجی آنها با واقعیت های خارجی و تاریخی، بخشی از تبیین و نقد حدیث بوده است . شیخ صدوق همچون دیگر محدثان خردگرای شیعه، اشکالات احتمالی موجود در احادیث را با سنجه عقل تشخیص داده و درصدد علاج آن و هماهنگسازی آن با منظومه معارف اهل بیت علیهم السلام برمی آید. صدوق در بیان و تبیین گزارهها و معارف دینی امامیه همواره در نظر دارد که این نظریهها به مخالفت با عقل و آموزههای آن نینجامد. وی در موضوع رأی شیعه در باره غیبت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف میگوید: و لیس فی دعوانا هذه ـ غیبه الامام ـ إکذاب للحس و لا محال و لا دعوی تنکرها العقول. شیخ صدوق ارزیابی کلام و دریافت معنا را نیز کار عقل میداند و میگوید: ربّما وکل علم المعنی الی العقول أن یتأمّل الکلام. در بیان مصداق این کارکرد عقلی میتوان گفت که در حقیقت، تأویل احادیث نتیجه عرضه حدیث به عقل و دریافت اشکال محتوایی آن توسط عقل است. یکی از نمونههای نقد حدیث از سوی شیخ صدوق، نظر وی در باره احادیث طبی است. صدوق این احادیث را نه بر اساس آموزههای قرآن و نه بر اساس اخبار اهل بیت علیهم السلام، بلکه بر اساس آموزههای عقلی به نقد کشیده است. وی در ضمن برشماری برخی علل حدیث در این متن که دستمایه کار ناقدان حدیث است ،احادیث طبی را فاقد اعتبار لازم برای استفاده عموم دانسته است.
شیخ صدوق در کتابهای التوحید، کمال الدین و دیگر کتابهای موجود یا گمشدهاش، همواره این روش را مبنا قرار داده بود که در پشت صحنه درج یک حدیث در یک باب و تشکیل یک باب در یک موضوع و یک کتاب، تحلیل و استدلالهایی عقلی داشته و بر اساس دادههای عقلی و نیز نقلی آن احادیث را نقد میکرده است. به بیانی روشنتر، هرگاه صدوق دست به قلم برده تا در موضوعی بر اساس احادیث بنگارد و کتاب یا رسالهای تألیف کند. مجموع احادیث آن موضوع را از دید گذرانده و مطالعه میکرد. سپس بر اساس اجتهاد کلامی خود و در نظر داشتن هماهنگی آن با آموزههای شیعه امامیه نظر برگزیده را انتخاب کرده و تنها احادیثی را که با این نظریه موافق بوده و در نظام طراحی شده وی جای میگرفت، در آن باب و فصل قرار میداد. او در رسیدن به نظریه برگزیده و در تطبیق هر یک از احادیث وارده با این نظریه از معیار عقل برای سنجش احادیث و استدلالهای عقلی نانوشته و ناگفته برای اثبات همآوایی این احادیث با منظومه معارف و عقاید اسلامی استفاده کرده است. شیخ صدوق، به کفایت، به این شیوه کار خود اشاره داشته است. وی در کتاب التوحید در باب رؤیت خدا بیان میدارد که برخی از روایات کتابهای اساتیدش را در عین حالی که درست و مطابق با نظریه شیعه امامیه میداند، اما برای دفع ضرر محتمل از ارائه این احادیث در کتاب خود میپرهیزد.وی گمراه شدن برخی کمخردان بر اثر مطالعه این احادیث و اشاره رفتن انگشت اتهام اعتقاد به جبر و تشبیه را دلایل عدم ایراد این احادیث در کتاب خود معرفی میکند. بنا بر این وی به سراغ تحلیل و استدلال و مددجویی از عقل رفته و در نهایت تسلیم حکم عقل میشود که برای جلوگیری از زیآنهای احتمالی از انتخاب و ایراد احادیثی این چنین پرهیز میکند. ۱ همچنین وی به گزینش احادیث مناسب در بحث و تبادل نظر با مخالفان و نیز مناظرهها معتقد بوده است. به نظر وی باید در انتخاب احادیثی که در مناظرهها مطرح میشود، دقت کافی صورت گیرد تا نتیجه مطلوب از بحث یا مناظره حاصل گردد ۲ . این نوع نگرش در انتخاب حدیث حاصل تحلیلهای عقلی پنهان و استدلالهای ناگفته است که صدوق به آن مبادرت میورزیده است.وی همچنین حدیثی را که در باره علت کنیه امام علی علیه السلام که أبا تراب نقل میکند، به نقد کشیده و محتوای آن را نمیپذیرد. این حدیث بیانگر اختلاف و مجادلهای است که میان آنها اتفاق افتاده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بین ایشان اصلاح فرموده است. شیخ صدوق، وقوع این اختلاف را محال دانسته و میگوید: لیس هذا الخبر عندی بمعتمد، و لا هو علی بمعتقد فی هذه العلّه، لانّ علیاً و فاطمه( ماکان لیقع بینهما کلام یحتاج رسولالله صلی الله علیه و آله الی الاصلاح بینهما. ۱ شیخ صدوق از دانشمندان خردورزی است که به تأویل ظاهر آیات و روایات در صورت تعارض با دلایل عقلی و نقلی اعتقاد داشته و در عمل موارد بسیاری از آنها را تأویل کرده است. کتاب التوحید صدوق مملو از مواردی است که وی برای ردّ تهمت تشبیه و جبر به تأویل ظاهر آیات و روایات دست زده است. همچنین در رساله الاعتقادات برداشت خود را از این آیات و روایات به صورت تأویل شده به نگارش درآورده است. شیخ صدوق در مقدمهاش بر کتاب کمال الدین، کلامی از ابن قبه رازی در جواب شبههای نقل میکند و تأویل صاحب کتاب را زیر سؤال میبرد. این نقل قول، نخست، نشان قبول داشتن مبنای ابنقبه و سپس رعایت آن در تأویلات صدوق است. حداقل امر، این که صدوق به شرایط تأویل صحیح آگاه بوده است و آن چنین است که تأویل باید مورد تأیید عقل و نقل باشد. کلام وی این چنین است: قال صاحب الکتاب بعد آیات من القرآن تلاها ینازع فی تأویلها اشد منازعه و لم یؤید تأویله بحجه عقل و لا سمع. ۲ وی همچنین در جای دیگری از نوشتهاش به لزوم مدلّل بودن تأویل اشاره کرده و میگوید: و اعلموا انّ صاحب الکتاب أشغل نفسه بعد ذلک بقراءه القرآن و تأویله علی من أحبّ، و لم یقل فی شیء من ذلک «الدلیل علی صحّه تأویلی کیت و کیت»، و هذا شیء لا یعجز عنه الصبیان. ۳ در پی اعتقاد به این قاعده وی در نقد و بررسی احادیث و اقوال دیگران نادرست بودن تأویل ایشان را گوشزد میکند.بنابراین روش شیخ صدوق در رویارویی با مواردی که تعارض ابتدایی و ظاهری میان دلایل عقلی و نقلی وجود دارد، این است که میان این دو دلیل به گونهای جمع کرده و محلی برای حلّ تعارض مییابد. حال اگر نوع تعارض میان گزارههای نقلی و عقلی از نوع ابتدایی و ظاهری نبوده و به هیچ شکلی قابل حلّ و جمع نباشد، به دیگر بیان اگر تعارض مستقر شده و رابطه میان آنها از نوع تباین باشد، نحوه برخورد با این دو گزاره به گونهای دیگر رقم خورده و باید چارهای دیگر برای حل این تعارض جست. شیخ صدوق در این گونه موارد، دست به تأویل ظاهر متن قرآن و حدیث زده و معنایی غیر از ظاهر آن را اختیار مینماید. نمونههای بسیاری از تأویلات وی در لابلای نوشتههایش یافت میشود.شیخ صدوق در قول و عمل همه کارکردهای عقل را در عرصه معرفت دینی به رسمیت میشناسد. او عقل را قوه کسب معرفت بلکه حقیقت و تمییز خیر و شر و ارزیابی کننده صحت اقوال و افعال معرفی میکند. همچنین برخی امور همچون حدوث جهان، ماهیت اجسام، اثبات صانع و اثبات اصل نبوت را حوزه اختصاصی عقل میداند و برخی امور را حوزه اختصاصی نقل و دیگر امور را حوزه مشترک عقل و نقل.





