متن سخنرانی آیت اله حسینی بوشهری در همایش بزرگداشت شیخ صدوق

 آیت اله سید هاشم حسینی بوشهری روحانی و فقیه  حوزه علمیه قم ، رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دبیر شورای عالی حوزه های علمیه، مدیر سابق حوزه های علمیه سراسر کشور، امام جمعه موقت قم، عضو حوزوی  دانشگاه علوم و معارف قران کریم و نماینده استان بوشهر  در مجلس خبرگان رهبری است.

روابط عمومی آستان شیخ صدوق با توجه به اهمیت سخنان ایشان در همایش بزرگداشت حضرت شیخ صدوق متن بیانات آیت اله حسینی بوشهری  را به سمع و نظر مخاطبان می رساند.

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم  بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ بَارِئِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ بَاعِثِ الأنبِیَاءِ وَ المُرسَلینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا حَبیبِ إلَهِ العَالَمینَ أبِی القَاسِمِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَى أهلِ بَیتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ المَعصُومینَ المُقَرَّبینَ المُنتَجَبین وَ لَا سِیَّمَا بَقیَّهِ الله فِی الأرَضین فَااللَّعْنَهُ اللَّهِ ‏عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلَی یَومِ الدِّینَ آمینَ رَبَّ العَالَمینَ‏

عن مولانا و مقتدانا الإمام الصادق ( علیه الصلاه و السلام ) : اِعْرِفُوا مَنَازِلَ اَلرِّجَالِ مِنَّا عَلَى قَدْرِ رِوَایَاتِهِمْ عَنَّا  و وَ مَعْرِفَتِهِمْ فَإِنَّ الْمَعْرِفَهَ هِیَ الدِّرَایَهُ لِلرِّوَایَهِ وَ بِالدِّرَایَاتِ لِلرِّوَایَاتِ یَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِیمَانِ

این مجلس با شکوه که به مناسبت نکوداشت عالم، فقیه، محدث، مفسر، متکلّم  و شخصیتی  که  باید گفت جامع علوم اسلامی است، مرحوم محمد ابن علی ابن حسین ابن بابویه معروف به شیخ صدوق رئیس المحدثین از سوی این آستانۀ مقدس و با ابتکار و خلاقیت بزرگان و شخصیت هایی که در محضر شریفشان هستیم و دست اندر کاران و متولّیان و بالأخص با ابتکار سرور عزیز و مکرمان امام جمعۀ شهر ری حضرت حجت الإسلام و المسلمین حاج آقای شاه چراغی در این روز تشکیل یافته است.

سخن گفتن در اینگونه مجالس و محافل حقیقتاً کار دشواری است بخصوص که اکثر شما بزرگواران اهل علم و دانش و سخن و سخنوری هستید و زوایا و ابعاد مسائل مربوط عالمی این چنین و از این دست را می دانید، شخصیتی که در قرن چهارم حدود هزار و شصت و دو سال قبل می زیسته، آن هم با این ویژگی هایی که امروز در بخش دوم عرایضم تقدیم محضرتان خواهم کرد، توجه خواهید کرد که سخن گفتن ما از باب آن شعر معروف است که آب دریا را اگر نتوان کشید هم  به قدر تشنگی باید چشید. آن را در جای خودش بررسی می کنم، اوّل به این روایتی که در آغاز سخن اشاره شد،می پردازم، روایت بسیار نغز و پر معنایی است.

امام صادق ( علیه السلام ) می فرماید :  اِعْرِفُوا مَنَازِلَ اَلرِّجَالِ مِنَّا عَلَى قَدْرِ رِوَایَاتِهِمْ عَنَّا  و معرفتهم

به همان مقدار که از ما نقل قول می کنند و روایات ما را در جامعه نشر می دهند و نسبت به ما شناخت دارند به همان تناسب بدانید که جایگاه آنان پیش ما از یک جایگاه رفیعی برخوردار است سپس تبیین می کنند و می فرمایند : فَإِنَّ الْمَعْرِفَهَ هِیَ الدِّرَایَهُ لِلرِّوَایَهِ یعنی پیدا است که به دو نکته اشاره کرده اند : گاهی انسان صرفاً نقل روایت می کند و گاهی آن چه را که می گوید و از معصوم نقل می کند به خوبی فهم کرده است لذا دو قید کرد : ” منازل الناس قدر روایتهم عنّا و معرفتهم ” از این نکته مشخص می شود حضرت بر روی هر دو نکته تکیه کرده اند ” فَإِنَّ الْمَعْرِفَهَ هِیَ الدِّرَایَهُ لِلرِّوَایَهِ ” مقصود ما از معرفت و شناخته آن فهم عمیق و گسترده از روایت ما است. گاهی انسان مانند ضبط صوت مطلبی را بیان می کند ولی گاهی از عمق و ژرفایی یک سخن و آن هم کلام معصوم می تواند برداشت صحیح بکند و به دنبالۀ آن می فرماید لِلرِّوَایَاتِ یَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِیمَانِ یعنی صرف نقل روایت نه ! شیخ صدوق باید بود که هر روایت نقل می کند و هم می داند چگونه نقل کند و لذا در من لا یحضره الفقیه یا در خصال و کتاب های دیگر فصل بندی می کند و باب بندی می کند و هر روایت را با توجه به شناختی که دارد در جایگاه خودش قرار می دهد ” بِالدِّرَایَاتِ لِلرِّوَایَاتِ” اگر به چنین فهمی رسیدید آن زمان بدانید که چنین مؤمنی که از آن الناس استفاده کردیم،  عْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِیمَانِ ، به بلندترین جایگاه ایمان این چنین مؤمنی که روایات ما را نقل کرده و خوب فهمیده این مؤمن به چنین جایگاه رفیعی دسترسی پیدا می کند بنابر این شناسنامۀ شیخ صدوق در این روایت در می آید که ” إعرفو شیخ صدوق ” چون شیخ صدوق هم راویِ روایات ما است و هم نسبت به روایات ما اهل درایت است و خوب فهم کرده و این شیخ صدوقی که از هزار سال قبل تا الان این جایگاه و منزلت را پیدا کرده و چون رسیده به أقصی درجات الإیمان.

من بحثم را در دو جهت ( چون بحثمان علمایی است و دیگر مسئولینی که تشریف دارند که شاید بعضی را نشناسم ولی ارادت واقعا است ) یک بحث دربارۀ جایگاه حدیث می خواهیم بحث کنیم. زیرا شیخ صدوق درست است که مقام فقاهت دارد ولی بعضی متأسفانه به هر دلیل نمی دانند و ایشان را در عداد فقها ذکر نکرده اند که جای تعجّب جدّی هم هست به دلیل اینکه کتب اربعۀ ما که عبارت از کافی ، تهذیب، استبصار،  و همین من لا یحضره الفقیه است که اینها کتب مرجع استنباط فقهای ما است و لذا خود ایشان باب بندی هایی که در من لا یحضره الفقیه کرده کأنّ فتوای ایشان هم نسبت به روایات است، یعنی گاهی از اوقات انسان به روایت استناد می کند و فتوا صادر می کند و گاهی نصّ روایت فتوای یک فقیه است، ما خیلی از فقهایمان که نگاه می کنیم، به خصوص فقهای در مراحل اوّلیه و صدر نصّ روایت فتوای آنان است یعنی لازم نیست روایتی را بیان کنند و آیه ای را کنارش بگذارند و به اجماع عقل تمسک بجویند و بگویند فتوای من در رسالۀ عملیه ام این است نه طوری این روایت مورد قبولش است که می گوید فتوای من بر اساس این روایت است، شیخ صدوق ما از آن دسته است لذا جایگاه حدیث یک جایگاه بسیار ارزشمندی است که من خدمت شما سروران عزیز راجع به  این جایگاه عرض می کنم.

اولین نکته ای که باید در رابطه با جایگاه حدیث ذکر شود ، دومین سند ما پس از قرآن حدیث است، اینکه میگوییم حدیث است به اعتبار همان حدیث ثقلین است إنی تارکٌ فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی؛ این عترت  تا زمانی که خودشان در قید حیات هستند مردم از محضر خودشان استفاده می کنند یا در مناطق دور دست مردم از نمایندگانشان استفاده می کنند و در حالی که در میان مردم نیستند کلمات آنها، که حدیث عبارت است سخن معصوم، گفتار معصوم، فعل معصوم، حاکی از معصوم و تقریر معصوم است، این تعبیری که عرض میکنم تعریف شیخ بهایی در رابطۀ با مسئلۀ تعریف حدیث که می گوید سخن معصوم، فعل معصوم، حاکی از معصوم یعنی کسی از معصوم مطلبی را بیان می کند و تقریر معصوم یعنی مطلبی در محضر معصوم بیان می شود و معصوم بر آن صحه می گذارد ولو با سکوت او و تقریر او همان را می پذیرد. این حدیث دومین سند است البته اجماع داریم که اهل علم و فضل اینجا وجود دارند، اجماع هم تا زمانی که نتوانیم به کلام معصوم بر گردانیم، اجماع بما هو اجماع باز آن جایگاه را ندارد و یکی هم عقل است، اینها ادلۀ اربعۀ ما است کتاب و سنت و اجماع و عقل.

سیرۀ جالبِ امامان ما در طول دوران زندگیشان این است که نسبت به شیعه مشوق بودند که بروید به سمت روایات و آنهارا حفظ کنید و ثبت و ضبط کنید که اگر کسی ۴۰ روایت را حفظ کند خداوند به آن بهشت عنایت می کند، روایاتی از این دست روایات برای تشویق جامعۀ شیعه نسبت به انس با روایات کم نداریم، بعضی از این تعبیرات را محضر شریفتان عرض می کنم که همین تأکیدات موجب نشر روایات اهل بیت بوده لذا این کتب اربعۀ ما وسایل داریم، مستدرک، جامع احادیث شیعه داریم و سایر جوامع روایی ما که کم نیست، کتاب های روایی ما کم نیست، من این تعبیر را عرض می کنم که کلام رسول گرامی اسلام ( صلی الله علیه و آله و سلّم است ) : تَذَاکَرُوا وَ تَلاَقَوْا وَ تَحَدَّثُوا فَإِنَّ اَلْحَدِیثَ جِلاَءٌ لِلْقُلُوبِ چه تعبیرات قشنگی ! مذاکره کنید، در یک جلسه ای که نشسته اید به جای حرف های اینجور اون جور این حرف ها را بزنید ، با هم ارتباط برقرار کنید و این ارتباط به خاطر نقل کلمات ما باید و تحدثوا بحث کنید و گفت و گو کنید، فإن الحدیث جلاء القلوب، روشنایی دل در بیان کلمات ما اهل بیت است یا در روایت دیگر خیلی جالب است ” رحم الله عبداً اجتمع مع آخر ” خدا رحمت کند بنده ای را که با فرد دیگری بنشیند ” فتذاکرا أمرنا ” امر ما اهل بیت را مورد مذاکره و گفتگو قرار بدهد ” فإن ثالثهما ” که خیلی قطعا برای شما که اهل علم هستید جالب هست ” فإن ثالثهما ملک یستغفر لهما ” دیگری فرشته ای است که برای آن ها استغفار می کند. چقدر برای حفظ و نگهداری روایات و کلمات نورانی اهل بیت و شیعه تشویق کرده اند. یا آن کلام امام صادق (علیه السلام) که ترجمۀ فارسی اش را عرض کردم ” مَن حفظ عنّا اربعین حدیثاً من احادیثنا فی الحرام و الحرام بعثه الله یوم القیامه فقیها عالما ” کسی که ۴۰ حدیث از احادیث ما را در رابطۀ با حلال و حرام حفظ کند که من باورم این است که شاید شما هم نظرتان این باشد گاهی از بر کردن یک روایت است و گاهی اوقات حفظ کردن از بر کردن نیست و معنای اینکه از روایات ما پاسداری کند خدای متعال او را در قیامت به عنوان فقیهِ عالم محشور می کند. این راجع به این مسئله. یک تفاوتی بین ما و برادران اهل سنتمان در رابطه با حدیث وجود دارد و بحمدالله ملاحظه دارید، در قرن اوّل یک فرمانی صادر شد مبنی بر منع نقل حدیث، گفتند هیچ حدیثی نقل نشود، عدّه ای گوشه و کنار از اهل سنت برای خودشان یک مواردی را یادداشت می کردند که خیلی کم بود و کاملاً یک حالت گسست بین آن منبع که رسول مکرم بود و بین آن نسل بعد از آن به خصوص بعد از رحلت نبی اکرم به وجود آمد. امّا شیعه به خاطر آن اتصال و ارتباطی که بعد از پیامبر امیر المؤمنین و بعد از امیرالمؤمنین امام مجتبی و بعد از امام مجتبی وجود نسل ایشان تا عصر غیبت صغری و کبری این گستته نشد، فلذا  برادران اهل سنت یک دوران گسست دارند و اگر روایاتی هم جمع کرده اند روایات محدودی جمع کرده اند ولی شیعه دوران گسست ندارد و این ارتباط و پیوستگی وجود دارد لذا زمانی که شیخ صدوق روایات را جمع آوری می کند به آن پیوستگی استمرار می بخشد یعنی یک کار جدید نیست، اگر شیخ حرّ عاملی رسائل را و روایات را در باب فقه جمع آوری می کند آن گسست نیست بلکه پیوستگی است، و هکذا استبصار و تهذیب و کافی و امثال ذلک، این نکتۀ مهمی است که تفاوت بین ما و برادران اهل سنتمان ناشی از شرایطی ایجاد شده ، بوده است.

نکتۀ بعدی هم که می خواهم راجع به حدیث بگویم، عدّه ای به ذهنشان می آید که حدیث تنها با فقه کار دارد، اینگونه نیست، بله، خیلی از فقهای ما در رابطه با فقه به روایات مراجعه می کنند امّا شما نگاه کنید همین علّامه طباطبایی ( رضوان الله تعالی علیه ) که تفسیر او تفسیر قرآن به قرآن است امّا ذیل هر بحثی می گوید بحث روایی یعنی خودش را مستغنی از روایات اهل بیت نمی داند، بگذریم از تفسیر برهان، تفسیر نور الثقلین، تفسیر صافی و تفاسیر دیگری که ادامه اش تفسیر روایی است، پس حدیث  تنها در فقه موضوعیت  ندارد و در مباحث دیگر نیز کاربرد دارد. و اخیراً حضرت آیت الله العظمی جوادی عاملی ( دام الله برکاته الشریف ) ایشان تعبیر جالبی دارند و کار جالبی کرده اند که بنده هم توفیق پیدا کرده ام و در آنجا سخنرانی مختصری کرده ام، حدود ۷ جلد تحت عنوان رجال تفسیری نوشته اند یعنی اینگونه نیست که فقط زمانی که به فقه می رسیم بگوییم که آیا این روایت صحیح است، این روایت حسن است، این روایت موثق است، این روایت ضعیف است، نه! در مباحث تفسیری هم رجال روایت باید بررسی شود، تا الان ۷ جلد به رشتۀ تقریر در آمده و کتاب بسیار خوبی است. علاوه بر این در مباحث کلامی و اخلاقی نیاز به حدیث داریم و ما نیاز به حدیث داریم و من به همین مقدار بسنده می کنم و پایان بخش این بخش هستم، این روایت نورانی امام باقر بود.

بروم سراغ بخش دوم و عذر می خواهم اگر چند دقیقه دیر شد زیرا این جایگاه و مکان و این شخصیت های علمای  شهر ری و شاید جا های دیگری که آمده اند، این حقیقت را به گوینده منتقل می کند که به خاطر مکانت شیخ صدوق باید حرفی در شأن او گفته شود.

کلام نورانی امام باقر : ” شرقها و غربها ” هر جا که دلتان می خواهد بروید، مشرق زمین می خواهید بروید، مغرب زمین می خواهید بروید، ” لن تجدا علماً صحیحاً إلّا شیئا یخرج من عندنا أهل البیت ” هر جا سر بزنید خبری نیست، آن کس که گفت خبری هست، خبری نیاوورد، اگر خبر می خواهید همان  ما یخرج من عندنا أهل البیت است  که در حقیقت کار ساز است و می تواند در سبک زندگیتان نقش آفرین باشد، در مسائل اجتماعیتان نقش آفرین باشد، در حوادث  زندگی و شغلیتان نقش آفرین و تأثیر گذار باشد. ” شرقها و غربها لن تجدا علما صحیحاً إلّا شیئا یخرج من عندنا أهل البیت ” ( بحار جلد دوم، صفحۀ ۹۲ ).

امّا دربارۀ شیخ  صدوق که بخش دوم عرض بنده است. که این جلسۀ باشکوه به خاطر او تشکیل شده است. این دوستان عزیزی که این جلسه را برگزار کرده اند، برادر بزرگوارمان مسئول محترم اوقاف شهر ری ، همچنین حضرت آقای زینبی و حضرت آقای رضوی و همکاران دیگرشان به ابتکار و خلاقیتی که امام جمعۀ عزیز و دوست داشتنی و محبوب و برادر بنده حضرت آقای شاهچراغی ( حفظه الله تعالی ) به خاطر تکریم و تعظیم از این شخصیت، ایشان چند ویژگی دارد که من ویژگی های این شخصیت را بیان می کنم.

اوّلاً دودمان این شخصیت خیلی عجیب است، دودمان این شخصیت هر چه به عقب بر می گردد همه عالم هستند. منتها ستارۀ درخشان و خورشید درخشان این سلسلۀ جلیلۀ عالمان شیخ صدوق است، پدر ملا ، برادر ملا ، شیخ حسین، حسین ابن علی ابن بابویه این هم محمد ابن علی ابن بابویه امّا ستارۀ درخشان و آن کسی که درخشیده اگر چه شامل هر دو بوده ولی یکی گویا لطف بیشتری شامل حالش شده است،  این را در ویژگی دوم بیان می کنم، ویژگی دوم این است که به تعبیر ما نظر کرده است و بدانید که اگر نظر کرده باشد حسابش جدا است، گاهی اوقات انسان سال ها درس می خواند و شاگردی می کند و زحمت را بر خودش هموار می کند امّا این نظر کرده است، چه طور نظر کرده است ؟ اصلاً بشارت تولدش را و برادرش را وجود قدسی حضرت بقیه الله الأعظم، این را من در چند جا دیدم و خودش هم نوشته است، در یکی از کتاب هایش نوشته و در جاهای دیگری هم نقل شده است. پدر به سنّ ۵۰ سالگی رسیده است علی ابن الحسین بابویه، آزرده خاطر ولی از رحمت الهی ناامید نیست، در چه عصری زندگی می کند ؟ خیلی مهم است این روایاتی که نقل کرده اند خیلی نزدیکِ به عصر حله است،  در زمان نواب اربعه در زمان حسین ابن روح نوبختی ( یکی از نواب اربعه ) می گوید عصر، عصر غیبت است و من یک نامه ای خدمت آقا امام زمان بنویسم و از آقا بخواهم که برایم دعا بکند، ما روبه سراشیبی هستیم، گر چه می گویند گرچه شصت آید نشست آید ولی ۵۰ هم برادر ۶۰ است. دنبال این بودند که این نامه را چگونه بفرستند که به دست حضرت برسد، کاروانی از قم که می دانید ایشان قم متولد شده و در قم زندگی کرده که بعدها چگونه آمد اینجا عرض می کنم، بالاخره در کاروان کسی به نام أبوجعفر از دوستانش پیدا کرد و نامه را به دستش داد و گفت به حسین ابن روح نوبختی بده که نامه را به آقا بده، نامه به دست حسین ابن روح رسید و به دست آقا رسید و بعد از ۳ روز جواب آمد که به علی ابن حسین ابن بابویه این پیام را به او بدهید که از این همسر شما بچه دار نخواهید شد، یک همسری دیلمی انتخاب کنید، از او دو فرزند فقیه خداوند به شما خواهد داد. اولین فرزند محمد، همین فرزند بزرگ است و دومین فزرند حسین است، حسین هم دست کمی از ایشان ندارد امّا تفاوت فراوان است. عمدۀ تحصیلات ایشان نزد پدر بوده و سپس به ری آمده. چرا ؟ یک دوره ای ری پایتخت آل بویه بوده، پایتخت عالمان شیعه در اینجا بوده. رکن الدوله، بعد از اینکه شیخ کلینی از اینجا به بغداد رفت خلایی ایجاد شد، به ایشان نامه نوشت که ما کسی را نداریم، به اینجا بیا، ایشان رحل اقامت در شهر ری افکند، شد عالمِ سرشناس و وجیهه این روز و جالب این است که آن زمان وظایف مختلفی وجود داشته و ایشان هر چند وقت یک بار مشغول مناظره با اینها بوده در رابطه با دو عنصر و دو مسئله؛ یکی امامت و یکی مسئلۀ غیبت، آن کمال الدین و تمام النعمه ایشان در رابطه با مسئلۀ غیبت امام زمان است و حقّ مطلب را آنجا به خوبی ادا کرده است.

ویژگی سومی که دارد ( من کوتاه کنم چون سرور عزیزمان احساس می کنم جایی وعده دادند و من نباید تخلف کنم ) گر چه مطلب ناقص بماند بهتر از تخلف است.

ایشان پرسفر بوده، سروران عزیزِ روحانیِ من، ما در حالات نراقی هم که بیان می کنیم، می بینیم آنها هر جا تا نراق آمده دنبال این گمشده بوده اند! “الْحِکْمَهُ ضَالَّهُ الْمُؤْمِنِ؛ أَیْنَمَا وَجَدَهَا فَهُوَ أَحَقُّ بِهَا” ایشان قم بوده، ری بوده، عراق رفته ( یعنی بغداد )، مدینه رفته، مکه رفته، بلخ رفته، بخارا رفته، همدان رفته، چند بار مشهد رفته، بعضی از کشور هایی که از شوروی جدا شده اند رفته، برای چی انقدر سفر ؟ آن شعر شاعر وسافر ففی الأسفار خمس فوائد تفریج هم واکتساب معیـــشه وعلـــم وآداب وصحـــــبه ماجد ، می گوید چند خصوصیت در سفر است: انسان رفع خستگی می شود از او، زندگی انسان یک مقداری تغییر پیدا می کند، ” و علم و آداب و صحبه ماجد ” جالب این است که ایشان فرقی ندارد برایش که آن عالمی که به او مراجعه می کند شیعه بوده یا سنّی بلکه دنبال این بوده که چه کسی روایات معصومین و روایات اهل بیت را در اختیار دارد و به او منتقل می کند، برای شما این خیلی عجیب است. دویست و پنج استاد دیده است، مشایخ او دویست و پنج نفرند، من کمتر کسی را بین علمای شیعه دیده ام که ۲۰۵ استاد دیده باشند، سیصد اثر و نوشته دارد، یک کتابی است که شاید اسمش را شنیده اید به نام مدینه العلم که برای ایشان است. تا زمانی پدر شیخ بهایی این کتاب بوده، ۱۰ جلد یا ۱۰ جزء از آن کتاب های وزین بوده که الان نیست، شما به هر فقیهی که الان مراجعه بکنید که این کتاب مدینه العلم صدوق کجاست؟ می گوید مفقود است و نیست. خیلی فعال و دارای آثار می گویند این آقای ابوجعفر که در کاروان بود، شیخ صدوق می گوید که هر موقع من را می دید که مشغول درس و بحث هستم می گفت این اشتیاق و شور برای خودت نیست بلکه برای دعای امام زمان است، تو از جای دیگری آمده ای.

ویژگی دیگری که راجع به این شخصیت است و من کم کم دامنۀ بحثم را جمع کنم این است که شخصیتی مثل شیخ مفید، می گویند اعتبار یک فرد و عالم یا به استادانش است و یا به شاگردانش است، یعنی سؤال میکنند استادانش چه کسانی بوده اند و گاهی هم سؤال می پرسند که شاگردانش چه کسانی بودند، ایشان هم شاگردانش در اوج بوده و هم استادانش در اوج بوده اند، نمونۀ برجسته اش هم جناب شیخ مفید ( رضوان الله تعالی علیه ) است، این هم ویژگی دیگر ایشان و شهرتی که ایشان پیدا کرده است یک شهرت استثنایی است. واقع مطلب در همه جای جهان اسلام از شیخ صدوق اسم برده شده، من سخن یکی از علمای اهل سنت را نقل کنم و سخنم را تمام کنم: کسی است به نام عمر رضا کهّاله می گوید که محمد ابن علی ابن الحسین شیعی این آدم ” مفسرٌ فقیهٌ اصولیٌّ محدثٌ حافظٌ رجالیٌ و سائر العلوم” خیلی عجیب است ! یک عالم اهل سنت می گوید این آدم یکی آدم معمولی نیست! جامع العلوم است.

من یک نکته ای در پایان بگویم و این نکته پایان عرضم باشد و این است که ما این بحث هایی که مطرح کرده ایم باید یک اثری بر آن مترتب شود و آن این اثر این است که برای جامعۀ امروز ما شیخ صدوق چه پیامی دارد ؟ من معتقدم که پیام شیخ صدوق این است که آثار شیخ صدوق به شکل وزینی به صورت موسعی چاپ بشود، یعنی بخش فرهنگی اینجا و شاید به کمک آستان مقدس حضرت عبدالعظیم و با بودجه به امکاناتی که می شود فراهم کرد آثار ایشان به صورت زیبا چاپ شود و با ترجمۀ روان برای نسل جوان. آن کلام نورانی آقا علی ابن موسی الرضا را در رابطه با عبدالسلام هروی همۀ ما شنیده ایم که فرمود : “رَحِمَ اللّهُ امرأه اَحْیا أمْرَنا”  از حضرت سؤال کردند ” و من یحیی امرکم ؟ ” فرمود ” الذین یتعلّمون علومَنا و یعلمّوها الناس فإنّ الناس لو علمو محاسنَ کلامنا لاتبعوه ” کلمات نورانی اهل بیت تنها برای ایران نه، برای کشور های اسلامی نه، بشریت امروز تشنۀ معارف اهل بیت است و ما اینهارا به زبان های مختلف به دنیا عرضه کنیم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

Scroll to Top