نخست شیخ صدوق از علمای برجستهای است که در دوره آل بویه زندگی میکرده، صدوق برخلاف شیخ مفید که در شهر بغداد، مرکز علمی بزرگ آن روزگاران زندگی میکرد، در قم میزیسته است. شیخ صدوق تحصیلات دینی خود را در نزد پدر آموخته و در همان سنین جوانی بر مسند نقل حدیث مینشیند. با افزون شدن شهرت وی، به درخواست حاکم وقت آل بویه، دیار آبا و اجدادی خود را ترک کرده و برای بسط فکر شیعه، راهی ری میشود، اما سفر وی به ری ختم نشده و به شهرهای مختلف همچون فارس، بغداد، خراسان، بخارا و … میرود تا بدین واسطه بتواند اندیشههای شیعه را با توجه به فرصت پیش آمده در سراسر مناطق اسلامی گسترش دهد. اشاراتی در پاره ای از کتب صدوق به عنوان یکی از عالمان دارای جایگاه به نحوه تعاملات با قدرت شده است . وجود اثری با عنوان کتاب السلطان در فهرست آثار ابن بابویه نام او را در شمار عالمانی قرار داده که به مسئله سلطان و حاکمیت سیاسی توجه نشان داده و به تألیف در این باره پرداختهاند. شوربختانه نسخه ای از این کتاب در دست نیست ، بنابراین سخن گفتن درباره مضمون آن ناممکن مینماید. آنچه میتواند تا اندازهای فضا را برای دنبال کردن این بحث بگشاید، بابی مربوط به «دخول در اعمال سلطان» در کتاب المقنع است که به نظر میرسد بتوان چکیدهای از دیدگاههای ابن بابویه در کتاب السلطان مفقود را در این باب از المقنع بازجست. در سرآغاز باب دخول در اعمال سلطان، ابن بابویه حدیثی را از امام صادق (علیهالسلام) نقل کرده که در آن مسئله سلطان با تقیه گره خورده است.در این حدیث آمده است: «از خدا بپرهیزید و خود را با ورع مصون نگاه دارید، ورع را با تقیه استوار سازید و در طلب نیازها از سلطان، از خداوند بی نیازی جویید. بدانید آن کس که برای سلطانی و برای کسی که مخالف دین اوست، خضوع کند به طمع آنچه در دستان او از دنیاست، خداوند او را خوار میسازد و بر او غضب میکند و به خود واگذارش مینماید؛ پس اگر بر چیزی از دنیا چیرگی یابد و به او چیزی رسد، خداوند برکت را از او برمیگیرد و او را بر هرآنچه در راه حج و عتق و نیکوکاری هزینه کند، اجر نمیدهد». وی سخن را با این حدیث از عمار ساباطی ادامه میدهد که از امام صادق (علیهالسلام) دربارهی کار کردن برای سلطان پرسید و او پاسخ داد: «نه. مگر آنکه از یافتن چیزی برای خوردن و آشامیدن عاجز باشد و چارهای نداشته باشد. اگر بود، باید هرآنچه به دستش میرسد، خمس آن را به اهل بیت برساند. او سپس به این حدیث از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اشاره میکند که: «هرکس بر ده نفر ولایت یابد و میان آنان عدالت نورزد، روز قیامت آورده میشود، در حالی که دست و پاها و سر او در تیزی تبر است». او سپس به این حدیث از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اشاره میکند که: «هرکس بر ده نفر ولایت یابد و میان آنان عدالت نورزد، روز قیامت آورده میشود، در حالی که دست و پاها و سر او در تیزی تبر است». از امام علی (علیهالسلام) میآورد که: «هرکس ولایت کاری را از امور مسلمین عهده دار شد و در خانهاش را بست و پرده برانداخت، او در غصب و لعنت الهی است تا زمانی که در خود را بگشاید و صاحبان حاجت و مظلمه بر او وارد شوند». آخرین حدیث این باب به نقل از امام صادق (علیهالسلام) با این مضمون است که خطاب به ولید صبیح فرمود: «ای ولید آیا از زراره تعجب نمیکنی که از من درباره (پذیرش) اعمال آنان سؤال میکند! کی شیعه چنین پرسشی میکردند؟ تنها میپرسیدند که میتوان از غذا و نوشیدنی آنها خورد و از سایهبان آنها سایه گرفت؟». وی در باب «مکاسب و تجارات» از کتاب المقنع، بار دیگر بحث را به عمل برای سلطان کشیده و دو حدیثی را آورده است که در باب اصلی دیده نمیشود. وی به عنوان جملهای از زبان خود میگوید: «از اعمال سلطان بپرهیز و در آن وارد نشو؛ اما اگر وارد شدی به همه نیکی کن و تا آنجا که برایت مقدور باشد، حاجت کسی را رد نکن». او سخن را با این حدیث از امام رضا (علیهالسلام) ادامه میدهد که «خداوند را همراه سلطان اولیایی است که با آنان از اولیاء خود دفع (شر) میکند». در ادامه اشاره دارد که از امام صادق (علیهالسلام) درباره مردی مسلمان پرسیدند که آل محمد (صلىاللهعلیهو آله سلم) را دوست میدارد، اما در دیوان اینان است، پس زیر پرچم آنها کشته میشود و حضرت میفرماید: «خداوند او را بر نیتش مبعوث میکند». وی باز سخن را با جملهای از خود به پایان میبرد که: «اگر مردی به دیگری بگوید که برای من این حاجت را نزد سلطان کارسازی کند و تو را چنین و چنان خواهد بود، مشکلی ندارد». آنچه در مجموع از اخبار قید شده در این دو باب از کتاب المقنع برمیآید آن است که وی عمل برای سلطان و حتی بهرهمند شدن از مال سلطان را محدود به حد ضرورت میشمارد یا در صورتی که مصداق تقیه باشد، روا میشمارد. وی در این خصوص بارها در فروع فقهی نیز سخن آورده است؛ از جمله در بحث از زکات در دو کتاب فقهیاش، رسیدن به حد نصاب درباره گندم و جو را پس از کسر کردن خراج سلطان دانسته است که قهراً دریافت میشود. همچنین صدوق در مبحث نکاح ضمن آنکه به قول مشهور امامیه در شرط ندانستن شهود در صحت نکاح تأکید دارد، یادآور میشود که با توجه به اینکه ممکن است نکاح بدون شهود موجب عواقبی مانند عقوبت توسط سلطان یا محروم شدن از ارث شود، مکروه است که نکاح بدون شهود صورت گیرد. اما فارغ از تقیه و ضرورت، یک جایگاه دیگر برای سلطان در فقه ابن بابویه دیده میشود که با موارد پیشین متفاوت است. او در سخن از فرد مفقودالاثر و تعیین تکلیف همسر او میگوید: «… ولیِّ زوج مفقود خوانده میشود تا پرسیده شود آیا مفقودالاثر مالی دارد؟ اگر دارد از آن مال به وی نفقه دهند تا زندگی یا مرگش معلوم شود و اگر مالی نداشته باشد، ولی را تکلیف به نفقه میکنند. پس اگر بپذیرد تا زمانی که زن نفقه دریافت میکند حق ازدواج ندارد، اما اگر [ ولی] از دادن نفقه ابا کند، «والی» او را الزام میکند که زن را در طُهر بعدی طلاق دهد و طلاق ولی، طلاق زوج خواهد بود و اگر او را ولیای نباشد، «سلطان» او را طلاق میدهد». این نمونه از مواردی است که ابن بابویه، نقش سلطان را در پارهای از امور قضایی از باب «سلطه واقعی» و نه از باب مشروعیت سلطه پذیرفته است». دیدگاههای ابن بابویه در خصوص سلطان و همکاری با او بسیار نزدیک به دیدگاههایی است که در دو نسل بعد توسط سید مرتضی در مسئله فی العمل مع السلطان طرح شده است. شیخ صدوق از علمای برجستهای است که در دوره آل بویه زندگی میکرده و بر خلاف شیخ مفید که در شهر بغداد، مرکز علمی بزرگ آن روزگاران زندگی میکرد، در قم میزیسته است. شیخ صدوق تحصیلات دینی خود را در نزد پدر آموخته و در همان سنین جوانی بر مسند نقل حدیث مینشیند. با افزون شدن شهرت وی، به درخواست حاکم وقت آل بویه، دیار آبا و اجدادی خود را ترک کرده و برای بسط فکر شیعه، راهی ری میشود، اما سفر وی به ری ختم نشده و به شهرهای مختلف همچون فارس، بغداد، خراسان، بخارا و … میرود تا بدین واسطه بتواند اندیشههای شیعه را با توجه به فرصت پیش آمده در سراسر مناطق اسلامی گسترش دهد. . یکی از مسائل جدی در روابط فی مابین شیخ صدوق و حکومت، قرار دادن رجال درستکار دربار به عنوان واسطه و رابط است. شیخ که در هیچ یک از آثار خویش، نامی از پادشاهان عصر نمیبرد، اما ارتباط ویژهای با صاحب بن عباد، وزیر بزرگ دربار آل بویه دارد. این ارادت وی به این شخصیت تا بدان جاست که کتاب «عیون اخبار الرضا» را برای وی نگاشته و به او تقدیم میکند. یکی از امکانهایی که آل بویه در اختیار علمایی همچون شیخ صدوق قرار داده بود، فرصت گفتگوهای علمی با علمای دیگر مناطق است. آل بویه به واسطه ایجاد امنیت و نظم، ارتباط میان علمای دیگر شهرها با یکدیگر را برقرار ساخته بود، از همین رو شیخ صدوق، عالم اهل قم و ری این امکان را مییابد که با علمای بغداد و خراسان گفتگو ایجاد نماید. طبیعتا چنین امکانی متضمن قدر دانی این فرصت توسط علمای شیعه از جمله شیخ صدوق بوده که در راستای تضعیف این حکومت، سخنی نگویند.





