«رفع القلم» عنوان روایتی است که در برخی منابع شیعی از احمدبن اسحاق قمی روایت شده است. بر اساس گزارش این روایت، عمربن خطاب، در نهم ربیع الاول سال ۲۳ هجری به دست غلامی ایرانی، به نام ابولؤلؤ به قتل رسید. برپایی مراسم جشن به بهانه مرگ خلیفه دوم از جمله آیین هایی است که پیشتر در گستره وسیعی انجام می شد انتقادات متعددی به برگزاری این مراسم وارد شدهاست. اولاً، بررسیهای تاریخی با استفاده منابع شیعه و سنی نشان میدهد که خلیفه دوم در ماه ذیالحجه کشتهشده نه در نهم ربیعالاول. ثانیاً، بررسیهای حدیثی نیز نشان میدهد که سند روایت رفعالقلم که به موجب آن گناهان در این روز مورد حساب قرار نمیگیرند ضعیف است. این روایت که جواز ارتکاب به گناهان در چنین روزی را میدهد از نظر قواعد حدیثی در پایینترین درجهٔ اعتبار قرار دارد. مرحوم آیت الله بهجت(ره) درباره برخی از رفتارها به نام عیدالزهرا نیز میگوید: چه بسا … این کارها موجب اذیت و آزار و یا قتل شیعیانی که در بلاد و کشورهای دیگر در اقلیت هستند گردد در این صورت اگر یک قطره خون از آنها ریخته شود ما مسبب آن و یا شریک جرم خواهیم بود. آیت الله بهجت(ره) بر ضرورت دقت شیعیان در گفتار و رفتار تاکید بسیاری داشتند که مبادا موجب تحریک اهل سنت شود و بسیار بر تقیه عملی و قولی تاکید می کردند اما تقیه و تزلزل قلبی را حرام می دانستند. ایشان توصیه میفرمودند که در این روز به بیان فضایل اهل بیت(ع) بهویژه حضرت زهرا(س) و بیان حدیث ثقلین پرداخته شود. تاریخچه این مراسم تا پیش از دوران صفویه مشخص نیست و رونق آن پس از صفویه صورت گرفتهاست. برخی بر این باورند که این مراسم، نسخه تحول یافته مراسم مغکشی در ایران ساسانی است. این مراسم تا پیش از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در کشور در بعضی مناطق، بدون منع و به صورت علنی، برگزار میشد؛ اما پس از انقلاب اسلامی، این مراسم به دستور امام خمینی (ره) ممنوع اعلام شد و پس از این در کاشان مقبره ابولولو به جهت مقابله با برگزاری مراسم خاص برای همیشه بسته و تغییر کاربری دادهشد. همچنین رهبر معظم انقلاب در پاسخ به این استفتا که “حکم برپایی این گونه مجالس با صورتی که گفته شد چیست؟” بیان کردند هرگونه گفتار یا کردار و رفتارى که در زمان حاضر سوژه و بهانه به دست دشمن بدهد و یا موجب اختلاف و تفرقه بین مسلمین شود شرعاً حرام اکید است. نمونه دیگر اینکه حجتالاسلام آقای وکیلی -خدا رحمتش کند- اشعاری گفته و فقه را به شعر درآورده بود که چاپ هم شده است، در اولش راجع به خلفای اول و دوم اهل سنت چیزهایی نوشته بود. کتاب را به آیتالله بروجردی نشان داده بود. آقای بروجردی گفته بود این کتاب از کتب ضاله است؛ حق نداری منتشر کنی. این قسمتها را برو عوض کن. ایشان عقیده نداشت که کتابی چاپ کنیم و در آن به عمر و ابوبکر لعن کنیم. من یادم هست در همان زمانها… جو ضد سنیگری و مراسم نهم ربیع داشت گل میکرد. آنوقت دهه صفر بود دنبالش هم نهم ربیع بود که به عنوان عید عمر در اصفهان معرکه بود. من در همان زمانها آمدم قم. یکروز پیش آقای بروجردی بودم، آقای حاج سیدمحمدباقر ابطحی هم پدر خانمش را آورده بود آنجا به آقای بروجردی معرفی کند. یکدفعه آقای بروجردی فرمودند: «آقا! این چه وضعی است در اصفهان؟ در وقتی که اسرائیل حمله کرده، کانال سوئز را دارد میگیرد، در مصر مسلمانان اینطور گرفتارند، ما بیاییم جنگ شیعه و سنی راه بیندازیم؟ در اصفهان این چه وضعی است؟» خلاصه آقای بروجردی از این وضع عصبانی بود. پیدا بود از آن جو عید عمر گرفتن اصفهان خیلی ناراحت است. آن فتوای معروف شیخ شلتوت را هم که همه میدانند؛ آن فتوا که در آن شلتوت، فقه شیعه را به رسمیت شناخت در اثر فعالیت آیتالله بروجردی بود. ایشان به اینجور علما کمک میکرد، افراد میفرستاد با آنان ارتباط برقرار میکرد. ایشان دارالتقریب را تأیید میکرد، به آشیخ محمدتقی کمک میکرد، گاهی از علمای سنیمذهب خارج از کشور که به ایران میآمدند تجلیل میکرد و به آنها احترام میگذاشت. میگفتند در مسائل اسلامی شیعه و سنی باید با هم هماهنگ باشند.





