آیت الله العظمی حایری مشعل دار مبارزه با صهیونیسم به گواه اسناد و جریانات قرون معاصر روحانیون به عنوان سربازان امام زمان عج همواره پیشتاز مبارزه با جریانهای استبدادی ، استعماری و انحرافی بوده اند. یکی از زعمای بزرگ دینی آیت الله حاج شیخ عبدالکریم یزدی است که از جمله پیشگامان روشنگری در باره خطر صهیونیست بوده است. ایشان در همین رابطه نامه ای به رضا خان می نویسد. برای روشن شدن اهمیت نامه آیتالله شیخ عبدالکریم حایری، نیاز است به شکل خلاصه فضای اختناق و حساس آن زمان تبیین شود و سپس به شرح ابعاد مختلف نامه بپردازیم. درست در سال ورود آیتالله حایری به قم و بنا نهادن پایههای حوزه، رضاخان با کودتای سید ضیاءالدین طباطبایی وارد تهران شد و اوضاع سیاسی اجتماعی کشور، به یکباره تغییر کرد و با گذشت اندک زمانی رضاخان با توسل به چند مانور سیاسی، ماهرانه به سلطنت رسید. همزمانی دو واقعه مهم، یعنی تأسیس حوزه علمیه قم به منظور مستحکم نمودن پایههای دینی در کشور توسط یکی از مراجع بزرگ و به قدرت رسیدن رضاخان و اعمال دیکتاتوری و برچیدن بساط مشروعیت از سری دیگر، موجبات مقابله شدید نهاد حوزه (مرکز رهبری دینی) و نهاد دولت (مرکز قدرت و تصمیمگیری) را فراهم ساخت. با استقرار و تثبیت سلطنت پهلوی، دوره اجرای سیاستهای نو استعمار انگلیس فرا رسید و سیاست مذهبزدایی و استحاله فرهنگی از طریق اشاعه فرهنگ تجددگرایی غربی، در دستور کار هیأت حاکمه قرار گرفت. قانون متحد الشکل شدن لباس، ممنوعیت پوشیدن لباس روحانیت، کشف حجاب و مبارزه علنی با مظاهر مذهبی و دینی یکی از این برنامهها بود. در چنین شرایطی هرگونه حرکت نسنجیده آیتالله حایری یزدی میتوانست جرقهای بر باروت آماده انفجار رضاخان باشد. آیتالله حایری با درایت و سیاست خاص خود سعی کرد از انهدام حوزه علمیه جلوگیری نماید و پایگاه علمی ـ مذهبی حوزه را از دخالتها و تهاجمات رژیم سالم نگه دارد. بر این اساس، حفظ حوزه علمیه اولویت نخست مؤسس حوزه بود و بالاجبار در چند موضوع بسیار مهم که با اصل دین در ارتباط بود دخالت کرد. یکی از آنها مبارزه علنی رضاخان با روحانیت و دیگری مسأله کشف حجاب بود. آیتالله حایری معتقد بود که این دو مساله به اساس دین و مذهب مربوط میشود و هدف رضاخان برکندن ریشه اسلام است. بنابراین اهمیت حرکت آیتالله شیخ عبدالکریم حایری در ارسال نامه به رضاخان و درخواست واکنش در قبال مسأله فلسطین بیشتر نمودار میشود. به جرأت میتوان گفت که آیتالله شیخ عبدالکریم حایری، مقابله با اشغال سرزمین فلسطین را از مهمترین امور دین و هم ردیف با مسأله حجاب میدانست. دخالت آیتالله حایری در این قضیه، نشان از آن دارد که وی به علت رهبری عامه مسلمین در ایران، وظیفه و تکلیف خود میدانست که از طرف خود و ملت مسلمان ایران نسبت به هجوم یهودیان به فلسطین موضع دیگری کند. تحلیل جوانب مختلف نامه ۱ ـ آیتالله حایری در حالی آگاه به خطر اشغال سرزمین فلسطین شد که تقریباً هیچ رسانهای در ایران وجود نداشت که به این مسأله بپردازد. چه آنکه چند نشریه محدود نیز در چنبره قدرت رضاخان بودند و اجازه انتشار مطلبی در این موضوع را نداشتند. حتی تلگراف نیز که تنها وسیله ارتباط سریع بین شهرها بود تحت نظر دولت قرار داشت و اجازه ارسال حتی یک تلگراف در این خصوص را نداشت. از سوی دیگر سکوت بسیاری از علمای کشورهای عربی که از نزدیک شاهد ماجرا بودند، هستیم که حتی دهها سال بعد از اشغال فلسطین، یا به جهت بیاطلاعی و یا خوف از دولتهای خود، لب به اعتراض نگشودند. از این رو میتوان گفت علی رغم نبود اطلاعرسانی دقیق و پل ارتباطی میان قم و کشورهای خارج در آن زمان، آیتالله حایری به خوبی اهمیت ماجرا را دریافت و با تحلیل و تصمیمی دقیق توانست بینش سیاسی و واقعنگر خود را در خصوص مسأله فلسطین نشان دهد. ۲ ـ ممکن بود مؤسس حوزه، همچون سایر اطلاعیهها، بیانیهای خطاب به مردم صادر کرده و ضمن اعلام خطر، مردم را به مبارزه و قیام علیه اشغالگران فرا میخواند. اما آیتالله حایری این نامه را خطاب به رضاخان به عنوان رئیس یک دولت اسلامی نوشت و از وی خواست از بعد بینالمللی از مردم فلسطین حمایت کند. آیتالله حایری به خوبی میدانست که در این قضیه از مردم، به ویژه آنانی که در بهت و ترس از استبداد رضاخانی به سر میبرند کاری ساخته نیست و این مسأله، امری دیپلماتیک و بینالمللی است. ۳ـ نکته جالب توجه در این نامه، شرط ابتکاری آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حایری است. همانگونه که در نامه آیتالله بهبهانی آمده است، آیتالله حایری خواستار درج نامه در جراید شده بود. از آنجاییکه مسأله اشغال فلسطین امری بینالمللی و سیاسی و اجتماعی بود، آیتالله لازم دید تا با درج نامه در جراید علاوه بر اطلاع مردم ایران، مردم و علمای سایر کشورها نیز از انتشار چنین نامهای و حمایت مرجعیت شیعه در ایران از حقوق ملت فلسطین اطلاع یابند. اما از آنجا که رضاشاه دست نشانده و مطیع امر انگلیس بود، این شرط آیتالله حایری را، تهدید منافع انگلیس دانست و رد کرد. دربار در پاسخ به این درخواست چنین نوشت: «حسب الامر جهانی مطاع مبارک شاهانه ارواحنا فداه، ابلاغ مینماید انتشار تلگراف راجع به مسلمین فلسطین در جراید مقتضی نیست.» ۴ ـ مخالفت رضا شاه با درج نامه آیتالله حائری در جراید و بیپاسخ گذاشتن این نامه، اولین گام در اثبات وجود رابطه تنگاتنگ پهلوی اول و دوم با رژیم اسرائیل بود. به ویژه آنکه پشت پرده هر دوی این رژیمها، دولت انگلیس منافع خود را پیاده میکرد و آنان نیز نیروی اجرایی انگلیس محسوب میشدند. درباره شناخت عداوت انگلستان با مسلمانان جا دارد به خاطرهای دیگر اشاره کنیم. سید محسن صدرالشراف در سال ۱۳۰۷ ه. ش مینویسد: «خدمت حاج شیخ عبدالکریم رسیدم. از اوضاع وقت به طوری گریه کرد که مثل باران اشک میبارید و گفت : انگلیسیها حلقوم اسلام و مسلمین را گرفتهاند و تا ان را خفه نکنند دست بردار نیستند» در سال بعدها حمایت دولت پهلوی از اسرائیل شکل رسمی به خود گرفت، تا جایی که در آستانه ماه محرم، وعاظ را احضار و آنان را ملزم کردند که علیه شاه سخن نگویند، علیه اسرائیل مطلبی گفته نشود و مرتب گفته نشود اسلام در خطر است. حضرت امام خمینی (ره) نیز به خوبی رابطه میان حکومت پهلوی و رژیم شاه را بیان نمود. ایشان پس از حمله رژیم به مدرسه فیضیه در سال ۱۳۴۲ گفتند: «تمام گرفتاریها و اختلافات در همین سه موضوع نهفته است… اگر ما نگوییم اسلام در خطر است آیا در معرض خطر نیست؟ اگر ما نگوییم چنین و چنان است آیا آن طور نیست؟ اگر ما نگوییم اسرائیل برای اسلام و مسلمین خطرناک است آیا خطرناک نیست؟ و اصولاً چه ارتباطی و تناسبی بین شاه و اسرائیل است که سازمان امنیت میگوید از شاه صحبت نکنید و از اسرائیل هم صحبت نکنید. آیا به نظر سازمان امنیت، شاه اسرائیلی است؟» امام خمینی (ره) در جایی دیگر روش سیاسی آیتالله حائری را مورد تایید قرار داده و گفتند: «اگر مرحوم حاج شیخ در حال حاضر بودند، همان کاری را انجام میدادند که من انجام دادم و تاسیس حوزه علمیه قم در آن روز از جهت سیاسی، کمتر از تاسیس جمهوری اسلامی در ایران امروز نبود» شخصیت بیبدیل آیتالله شیخ عبدالکریم حایری یزدی از هر جهت الگوی علمای بعد از خود است. محوریت و قدرت او بود که پایهگذاری شد و به ید توانای او گردبادهای مخوف را یک به یک پشت سر نهاد و مستحکم شد. از این رو میتوان نتیجه گرفت که سنگ بنای آگاهی و مخالفت علمای شیعی در ایران با اشغال سرزمینهای فلسطین و ماهیت رژیم صهیونیستی را آیتالله شیخ عبدالکریم حایری بنا نهاد. علمای حوزه عملیه و متدینین و روشنفکران متعهد، بعد از وی با تأسی از حرکت آیتالله حایری، خطر رژیم صهیونیستی را احساس کرده و همواره به طرق مختلف به مخالفت و مبارزه با آن پرداختند. اذعان دکتر شریعتی به آزادگی روحانیت شیعه دکتر علی شریعتی به عنوان یکی از چهره های تاثیر گذار در عرصه سیاسی و فرهنگی پیش از انقلاب در خصوص اهمیت نقش روحانیت در حمایت از مردم و مقابله با استبداد و استعمار و برتری این قشر نسبت به بخش اعظم روشنفکران خود باخته مطالبی گفته است. اگر چه این چهره متفکر بنا به دلایل متعددی بعضا دچار خطاهایی شده است اما اثر وی در عرصه های سیاسی و فرهنگی خواه مثبت و یا منفی کتمان ناپذیر است . شریعتی می گوید : در کتاب “انتظار” ، “طلبه” را به نقل از ونسان مونتی ، “پرولتر فکری” خوانده ام. این مجاهدان پاکباز راه علم و ایمان با پولی که از مخارج یک مرغ آمریکایی کمتر است ، جوانی را فدای آموزش علم دین می کنند و در زمانی که هر دانشجویی ، رشته تحصیلی اش را براساس درآمد آینده اش انتخاب می کند ، وی رشته ای را برگزیده است که دوران طلبگی اش اینچنین به زهدی باورنکردنی می گذرد و پس از فراغ از تحصیل ، کوچکترین تضمینی برای تامین زندگیش وجود ندارد و یکی از امتیازات معمول دانشجویی نیز شامل حالش نیست و با این همه می بینیم که چه وفادارند و پر ایمان و صبور در این راه گام برمی دارند. در یک کنفرانس دانشجویی گفتم که من برای آینده این نهضت ، برای بیداری مردم و احیای روح حقیقی اسلام و برانگیختن روح معترض و عدالتخواه شیعه علوی ، به طلاب بیشتر از شما امید بسته ام ؛ چه ، عمر روشنفکری شما کوتاه است و چهار تا هفت سال بیشتر نیست و فردا که تصدیق گرفتید و جذب زندگی شدید ، بی درنگ در طبقه بورژوا قرار می گیرید و خیالاتش از سرتان می پرد. اما این طلبه است که عمر مسئولیت اجتماعی اش با عمر حیاتش یکی است و تا مرگ ، مسئول افکار مردم و سرنوشت مردم می ماند. در سال ۳۹ در انجمن دانشجویان اروپا در فرانسه، جلسهای بود که در آن، آقایی که مشهور است و شما هم میشناسید سخنرانی میکرد، حضرت ایشان میفرمودند که «من، از اسلام، خوشم نمیآید.هر جا آخوندی میبینم نمیدانم چرا حالم بههم میخورد… هر جا منبر و روضه میبینم «اُقم» میگیرد… مذهب، عامل استعمار بوده و… ملاها هم در تاریخ ما همیشه، واسطه استعمار بودهاند و اصلاً من، از مذهب،«خوشم نمیآید و حرفهایی از این قماش. همانجا برخاستم و گفتم، «جناب! تو مثل آن خانمهایی حرف میزنی که شکم اولشان را برای شوهرجانشان ناز میکنند که مثلاً، من از ترشی خوشم میآید، از شیرینی «خوشم» نمیآید، آن را «خوش» ندارم، دلم میخواهد آلوچه بمکم و نان لواش! شیرین پلو حالم را بههم میزند-.! تو از مذهب و عقیده هم آنجوری حرف میزنی!… مگر دین «یام یام» است که تو از آن خوشت بیاید یا خوشت نیاید؟» برای رد یا اثبات یک مذهب باید استدلال کرد، استدلال علمی و عقلی، نه ابراز احساسات شخصی! من به عنوان کسی که رشته کارش تاریخ و مسائل اجتماعی است، ادعا میکنم که در تمام این دو قرن گذشته، در زیر هیچ قرارداد استعماری، امضاء یک آخوند نجفرفته نیست، در حالی که در زیر همه این قراردادهای استعماری، امضای آقای دکتر و آقای مهندس فرنگرفته هست(باعث خجالت بنده و سرکار) این، یک طرف قضیه. از طرف دیگر پیشاپیش هر نهضت مترقی ضداستعماری در این کشورها، همواره و بدون استثنا قیافه یک یا چند عالِم راستین اسلامی و به خصوص شیعی، وجود دارد. شما که میخواهید این پایگاه فرهنگی ریشهدار را که در عمق تاریخ ما و در اعماق وجدان جامعه ما ریشه دارد، برچینید، برای تکیهگاه فرهنگی و مردمی خود، بنام روشنفکر مسئول، در برابر استعمار فرهنگی، چه پایگاهی را می خواهید جایش بگذارید؟ چند تا شعر فارسی را که مدیحه ممدوح است و مدیحه معشوق؟ یا چند تا ترجمههای آشفته آثار فرهنگی را؟ باید بر این پایگاه ریشهدار تکیه کرد، اگر ایمان داری، بخاطر ایمان، و حتی اگر نداری، اما مسئولی، به خاطر مسئولیت، و اگر ایمان داری و هم مسئولیت که دو دستت را میفشرم، و اگر نه ایمان داری و نه مسئولیت، و به خاطر خوشایند زمانه نطق میفرمایی که: «تبت یدا ابی لهب و تب»! مرحمت زیاد! نطق کن! در “تاریخ ادیان” گفته ام که علمای شیعه پاک ترین گروه یا طبقه روحانی از میان همه ادیان و مذاهب عالم در گذشته و حال به شمار می روند. نشان داده ام که علمای شیعه ، در طول هزار سال تاریخ اسلام همواره مشعل دار قیام علیه ظلم و پاسدار جنبش عدالتخواهی و آزادی اجتماعی و فکر و پیشاپیش همه نهضت های توده های محروم و تسلیم ناپذیر و نمونه اش : سربداریه در یک تحقیق نشان داده ام که ریشه طبقاتی دانشگاه بیش از هشتاد درصد ، بورژوازی شهری و پنج درصد، مالکان و اربابان روستایی است ولی حوزه برعکس، پنج تا شش درصد از طبقه متوسط شهری و قریب نود درصد از توده محروم روستایی ، فرزندان دهقانان و یا ملای ده بیرون آمده اند





