تبیین مواضع سیاسی شیخ صدوق نیازمند احاطه بر جغرافیایی زمانی و مکانی دوره ای است که وی می زیسته است. برای تحلیل منطقی و استنتاج صحیح از دیدگاهها و رفتارهای سیاسی این عالم دینی لازم است به همه جوانب امر توجه کرد.
اندیشه سیاسی شیخ صدوق در حوزه روابط امامیه با اهل سنت، به شدت با موضوع همکاریهای بین مذاهب گره خورده است.
در دورهای که ابن بابویه میزیست، موطن او تحت فرمان سلسلهای قرار داشت که در تاریخ ایران به آل بویه شهرت دارد و در مقابل دو شاخه دیگر این خاندان در عراق و فارس، این آل بویه جبال بود که بر منطقه ری استیلا داشت. حسن ملقب به رکن الدوله که یکی از سه برادر اصلی بنیانگذار سلسله و نخستین حلقه از سلسله حکومتی آل بویه جبال محسوب میشد، در فاصله ۳۳۵-۳۶۶ ق حکومتی باثبات را در منطقه جبال با مرکزیت ری شکل داده بود که به مهدی برای رشد علم و فرهنگ تبدیل شده بود.
امیران آل بویه با وجود آنکه در سیاستهای خود مسیری اعتدال گرا در رویارویی با مذاهب مختلف در پیش گرفته بودند، اصالتاً شیعهی امامی بودند و همین ویژگی برای جمعیت قابل ملاحظهای از امامیان که در منطقه ری و قم میزیستند، چنین حکومت باثباتی که حامی تشیع نیز بود، میتوانست زمینه رشد مناسبی را فراهم آورد.
حضرت شیخ صدوق با وجود آنکه در فضای قم رشد کرد و از بسیاری محدثان آن دیار استماع حدیث کرد، ولی در قم تنها دو استاد محور داشت، یکی پدرش که زود هنگام او را از دست داد و دیگر ابن ولید قمی که پس از درگذشت او، دیگر دلبستگی و انگیزه قویای برای باقی ماندن در قم نداشت و به قصد راه جستن به فضایی بازتر به ری مهاجرت کرد؛ مهاجرتی که او را از شهری کم اهمیت به جوار دربار آل بویه و از شهری شیعهنشین او را به شهری با اکثریت اهل سنت میکشید.
وی در دوره امارت رکن الدوله رابطهای نزدیک با او داشت، ولی جانشینان رکن الدوله را در راستای آرمانهای خود نمیدید و از آنها فاصله گرفت. بیتردید نباید انتظار داشت که آرمان سیاسی عالمی چون ابن بابویه با آرمان امیری چون رکن الدوله منطبق باشد؛ ولی آنچه میتوانست وجه مشترک آنها باشد، پی جویی مسیری اعتدال گرا در روابط میان جامعه شیعیان با اهل سنت و رسیدن به یک وفاق اجتماعی در عین حفظ فاصلههای مذهبی بود؛ چنین اعتدالی در شرایطی که حاکم خود به جامعه شیعه تعلق داشت میتوانست شیعیان را در موقعیت اجتماعی و سیاسی مطلوبتری نسبت به گذشته قرار دهد.
در منطقهای مانند «جبال» که مذاهب مختلف در کنار هم حضور داشتند و طی سده چهارم که گاه ارتباطها به خصومتهای خونین منجر میشد، ایجاد زمینهای برای یک همزیستی بین مذاهب برای حکومت آل بویه، مایهی افزونی در ثبات حکومت بود و برای عالمی چون ابن بابویه، میتوانست زمینه مساعدتری هم برای رشد محافل امامیه و هم تبلیغ مذهب فراهم آورد.
در ادامهی یک پرسش سنتی که از سالها قبل میان شیعیان وجود داشت، ابن بابویه نیز در پیش درآمد مباحث سیاسی خود با موضوع همکاری با سلطان و گرفتن مناصبی از جانب او مواجه شده است. از حیث نظری، مسئله همکاری با سلطان نزد او با اصل تقیه پیوندی بنیادین دارد و او عمل برای سلطان، بهره مند شدن از مناصب و دریافت مال از او را محدود به ضرورت تقیه میشمارد؛ دیدگاهی که به فروع فقهی او نیز راه گشوده است؛ اما این تقیه نزد ابن بابویه تقیه واکنشی و دفعی نیست، بلکه تقیهای برنامه ریزی شده برای رسیدن به اهداف اعتلای مذهب است. از همین روست که ابن بابویه در ادامه مباحث امامت و در ارتباط مستقیم با مسئله مهدویت موضوع تقیه را مطرح ساخته است؛ نزد او تقیه موقعیتی است که شیعه به طور کلی در دوره غیبت درگیر آن است و این دورهی تقیه تنها با ظهور امام غایب (عجالله) پایان خواهد پذیرفت.
رویهی پیشنهادی ابن بابویه برای رویارویی شیعه در دوره غیبت با فقدان امام آن است که براساس اصل تقیه با حکومتها در حدی مماشات داشته باشد که حقوق شیعیان احقاق شود و از ظلم به آنان جلوگیری شود. اما همه برنامه سیاسی ابن بابویه چنین مماشاتی نبود، بلکه او فارغ از رابطه شیعه با حکومتها، به جایگاه اجتماعی شیعه در روابط درون طایفه و روابط طایفه با بیرون خود توجه ویژه داشت.
آنچه ابن بابویه به عنوان جایگزین یک حکومت عادله در دوره غیبت امام مهدی (عجالله) پیشنهاد میکرد، ایجاد یک همبستگی مستحکم درون صفوف طایفه امامیه و پر کردن خلأ ناشی از حکومت مشروع با یک همکاری متکی بر اخوت ایمانی میان اهل مذهب بود. در آن بعد که به روابط امامیه با بیرون طایفه بازمیگردد، جایی است که او بیشترین فاصله را از عالمان خاستگاه خود قم گرفته و به نوعی احترام متقابل و همزیستی با اهل سنت گراییده است.
این فقیه و محدث عایقدر در عمل، برای تعامل با جامعه اهل سنت از حد تقیه بسیار فراتر رفته و پی جوی آن بوده است که با تعدیل برخی از افکار تندروانه نزد امامیه، فاصله آنان از اهل سنت را به صورت واقعی بکاهد، رویکردی که اگر در حد تقریب نباشد، در حد تعدیل فاصلهها قابل توجه است.
در مجموع میتوان گفت اندیشه سیاسی شیخ صدوق بر مبنای سه اصل پذیرش همکاری محدود با سلطان بر مبنای اصل تقیه، ایجاد یک سازمان اجتماعی بر مبنای اخوت ایمانی و جایگزین کردن آن به جای حکومت مشروع مفقود و کاستن از فواصل با اهل سنت برای ایجاد زمینه بهتر همزیستی بوده است.
در نوشتههای شیخ المحدثین جداسازی روابط درون مذهب از برون مذهب به اندازهای قوی و مرزبندی شده که نادیده گرفتن آن ممکن است احساس تناقض در افکار او را پدید آورد. از جمله بجاست دو موضع از کتاب الهدایه با یکدیگر مقایسه شود: وی در بحث از تقیه با استناد به حدیثی یادآور میشود کسی که در صف اول نماز پشت مخالفان مذهب حاضر شود.
البته در آنجا که تقیه در میان است- مانند کسی است که در صف اول پشت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) نماز خوانده است. اما همو در موضعی دیگر از الهدایه، منکر امام را با منکر پیامبر و خدا هم منزلت میداند و برائت از غاصبان حق ائمه (علیهالسلام) را واجب شمرده است. نمونهای دیگر، دیدگاه او در باب اختلاف الحدیث است که با مطرح کردن احتمال تقیه، به این قاعده اشاره دارد که میان دو حدیث متعارض، آنچه مخالف عامه است باید بر حدیث موافق عامه ترجیح داده شود.




