

گرد آوری روابط عمومی شیخ صدوق
در جای جای آرامستان ابن بابویه و در جوار آستان شیخ صدوق می توان نشانه هایی از انسانیت را جست و اگر لیاقت داشت متخلق به ارزشهای انسانی و اخلاقی شد.
محمد علی مظفری فردی که نخستین یتیم خانه را در تهران بنا نهاد.
از کودکی زندگی فقیرانه ای با مادرش داشت. روزی مادری را می بیند که به اجبار پسر بچه اش را از جلوی در کبابی به سمت خود می کشاند و وعده کباب داغ در روزهای آینده را به او می دهد. فقر خودش را از یاد برد. همانجا نذر کرد اگر صاحب مکنتی شود، از فرزندان بی سرپرست نگهداری کند. سالها گذشت و با تلاش فراوان اولین مترجم کتابهای رسمی کلاسیک و صاحب انتشارات مظفری شد و توانست رتبه و مقام بالایی بدست بیاورد. اما نذرش را از یاد برده بود. تا اینکه بر سر راهش پسری خسته و رنجور را دید که از شدت گرسنگی کنار خیابان افتاده است.
به یاد نذری که کرده بود افتاد و او را به خانه برد. غذایش داد. لباس نو بر تنش کرد. نگهداری از این پسر انگیزه ای شد برای اینکه شادوران محمدعلی مظفری در سال ۱۳۲۶ خانه نوباوگان مظفری را تاسیس کند و از آن به بعد هر کودکی که مشکلی در خانواده اش دارد و از بهزیستی و مراکز دیگر معرفی می شود این خانه را خانه امن خود بداند.
موسس اولین دارالایتام تهران، مرحوم محمدعلی مظفری جواهری بود که پیش از آن به خاطر ترجمه و تالیف کتاب های درسی، در فهرست اولین های کشور قرار گرفته بود. او در روز دهم آبان ماه ۱۳۲۷ وقتی به مناسبت تاسیس پرورشگاهش که کودکان یتیم و بد سرپرست را تحت پوشش قرار می گرفت، سخنرانی می کرد گفته بود: «این بنده با تاییدات خداوند متعال دست به تاسیس دارالایتامی زده ام که بحمدالله اساس محکمی داشته و امید می رود که قابل بقاء و دوام بوده و در آینده سرمشق دیگران باشد، وقفنامه طوری تنظیم و نکات و پیش بینی های لازمه در آن طوری رعایت شده که از حیف و میل مصون مانده و نگاهداری و پرورش و تعلیم و تربیت کودکان یتیم به نحوه شایسته عملی خواهد شد.»
مردمی که آن روز از رادیو این سخنرانی را شنیدند، فکر نمی کردند دهه ها بعد، این پرورشگاه لقب قدیمی ترین پرورشگاه مشغول به کار در تهران را از آن خود کند. در آن زمان، مرحوم محمدعلی مظفری ۷۴ ساله بود که تصمیم گرفت تمام اموال خود را وقف کرده و با موافقت دو فرزندش پرورشگاهی را به نام “مظفری” تاسیس کند. او در کتاب خاطرات کوچکی که به یادگار گذاشته، نوشته است: «زمانی که این کودکان یتیم و بی جا و مکان را به دارالایتام آورده و تن برهنه آنان را لباس پوشانیدم از فرط شادمانی در پوست خود نمی گنجیدم.»
در خاطرات محمد علی مظفری آمده است که او بعد از سال ها مدیریت کتابخانه مظفری را به دامادش واگذار می کند و خود مشغول به حرفه جواهر فروشی و تجارت آن می شود، تا اینکه در شبی در مقابل دکان کبابی کودک یتیمی را می بیند که با گریه و زاری از مادربزرگ خودش که پیرزن فقیری بوده ای خواستار لقمه نان و کبابی می شود و دیدن این تصویر شروعی می شود برای وقف تمام اموالی که با سختی به دست آورده بود.
مرحوم محمد علی مظفری تحت تاثیر این ماجرا نذر می کند در نخستین روز هر سال هزار نفر از مردمان فقیر و مستخحق را اطعام کند به صورتی که تا ۷ سال این ماجرای ادامه پیدا نمی کند اما بعد از مدتی به دلیل حرف و حدیث ها که پشت سر او من باب تظاهر او به این کار می زنند تغییر مسیر می دهد و به جایش در خفای بیشتری هر سال هزار طاقه عبای ضخیم خریده و برای تقسیم میان فقرا به شهرستان ها می فرستد.
شادروان مظفری تمام دارایی خود را با موافقت تنها فرزند پسرش( شادروان ناصر مظفری) و تنها دخترش (شادروان شوکت مظفری) وقف خانه نوباوگان، مدرسه و مسجد مظفری کرد.
او نخستین کسی بود که کتب درسی را در ایران ترجمه و تالیف کرده و به وسیله کتابخانه مظفری که یکی از قدیمی ترین کتابخانه های ایران است منتشر کرد.
